گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل یازدهم
II - نامه هایی دربارة انگلیسیان


در 1733 و 1734، ولتر پس از کشیدن سختیهای بسیار، نخستین اثر خویش را که به جنبش روشنگری فرانسه یاری کرد منتشر ساخت. این کتاب شامل بیست و چهار نامه است که ولتر آنها را از انگلستان به تیریو نوشته بود. ترجمة انگلیسی این نامه ها، با نام نامه هایی دربارة ملت انگلستان، در لندن به چاپ رسید (1733). ولی انتشار متن فرانسة آن ممکن بود آزادی نویسنده و ناشر را به خطر افکند. از این روی، ولتر پاره ای از مضامین نامه ها را کنار نهاد و کوشید برای چاپ آنها از دولت فرانسه پروانة چاپ بگیرد. چون نتوانست پروانه بگیرد، تصمیم گرفت کتاب را پنهانی در روان به چاپ برساند. با آنکه به ژور، صاحب چاپخانه سپرده بود که عجالتاً نسخه هایی از این کتاب را به دست کسی ندهد، با اینهمه، در (1734) چند

نسخة از کتاب، با نام نامه های فلسفی، به پاریس رسیدند، چاپگر دیگری نسخه ای از کتاب را به دست آورد و، بدون آگاهی ولتر، با قطع بزرگتری به چاپ رساند. در این هنگام، ولتر همراه مادام دو شاتله برای شرکت در جشن زناشویی ریشلیو به کاخ مونژو، در 300 کیلومتری پاریس، رفته بود.
کتاب با چهار نامه دربارة کویکرهای انگلیسی آغاز می شود. ولتر می نویسد که اینان نه سازمان کلیسایی دارند، نه کشیش، و نه آیینهای مقدس؛ ولی فرایض مسیحیت را بهتر از هر مسیحی دیگری که تا کنون دیده است به جا می آورند. او دیدار خیالی با یکی از آنان را چنین وصف کرد:
پرسیدم: «سرورم، آیا تعمید گرفته ای؟»
کویکر پاسخ داد: «نه، برادران من هم نگرفته اند.»
فریاد بر آوردم: «چگونه ممکن است؟ ای شیطان! پس شما مسیحی نیستید؟»
به نرمی و آرامی پاسخ داد: «کفر مگو، فرزندم. ما مسیحی هستیم و می کوشیم مسیحیان برازنده ای شویم؛ ولی به دیدة ما مسیحیت پاشیدن آب با اندکی نمک بر سر انسان نیست.»
من اعتراض کردم: «کفر مگو. مگر فراموش کرده ای که عیسی مسیح از دست یحیی تعمید گرفت؟»
- «دوستم، مسیح از دست یحیی تعمید گرفت، ولی خود او کسی را تعمید نداد. ما پیروان مسیحیم، نه یحیی.»
گفتم: «دریغا، مرد بیچاره، تو را در سرزمین تفتیش افکار آتش خواهد زد! ... »
پرسید: «ختنه شده ای؟»
پاسخ دادم که این افتخار نصیب من نشده است.
گفت: «بسیار خوب، تو بی آنکه ختنه شده باشی، مسیحی هستی؛ من نیز بی آنکه تعمیدگرفته باشم، مسیحیم.»
کویکر گفت که تعمید، چون ختنه، آیین روزگار قبل از مسیحیت، و انجیل جدید مسیح آن را کنار نهاده است. سپس او (یا ولتر) سخن را به جنگ کشید:
«ما هرگز به جنگ نمی رویم. نه از آن روی که از مرگ هراسانیم ... بلکه از آن روی که انسانیم، مسیحی هستیم، و گرگ، یا ببر، و یا گاو- سگ نیستیم. خداوند ما، که فرمان داد دشمنانمان را دوست بداریم. مسلماً نمی خواهد برای دریدن گلوی برادرانمان دریاها را پشت سر نهیم؛ تنها به این دلیل که آدمکشان جامه های سرخ پوشیده اند و کلاههایی به بلندی نیم متر برسرنهاده اند، همچنانکه که با دو چوبدستی بر پوست کشیدة خر می کوبند، مردم را به سربازی می برند. و پس از پیروزی، هنگامی که سراسر لندن در نور چراغانی می درخشد و آتشبازی آسمان را برافروخته است و آوای سپاس [مردم] با صدای ناقوس کلیساها، ارگها، و گلوله های توپ درهم آمیخته اند، ما در خاموشی برای خونریزی و کشتاری که مردم را غرق در سرور ساخته است سوگواری می کنیم.

فرانسه با تحمیل یک دین بر فرانسویان خود را گرفتارآشوب و نفاق ساخته بود. ولتر از آزادی نسبی دین در انگلستان به وجد آمده بود. «اینجا سرزمین فرقه هاست. انگلیسی، چون انسان آزاد، از راهی که خود می پسندد به بهشت می رود.» ولتر اخلاق روحانیان انگلیسی را با خوی و سیرت همکاران فرانسوی آنان می سنجید و به انگلیسیان، که عنان اختیار خویش را به دست آبه ها نسپرده بودند، درود می فرستاد. می گفت: «اینان [انگلیسیان] چون می شنوند که در فرانسه جوانانی که به هرزگی و گمراهی انگشتنما هستند و با نیرنگ به مقام نخست کشیشی رسیده اند نغمه های عشقی می سرایند و تقریباً هر روز مهمانیهای پر هزینة مجلل بر پا می کنند و در همان حال خویشتن را جانشینان حواریون می دانند، خدا را شکر می گویند که پروتستانند.»
در نامة هشتم، نیش ولتر متوجه دولت فرانسه می شود.
تنها ملت انگلستان توانسته است با ایستادگی در برابر شاهان اختیارات آنان را تعدیل کند ... و، سرانجام، دولت خردمندی به وجود آورد که دست شاه را برای نیکوکاری باز گذارد و از بدکاری کوتاه سازد. [ولتر در اینجا جملة معروفی را از « سر گذشت تلماک» فنلون نقل می کند.] ... مردم انگلستان بی گمان آزادی را به بهایی گزاف خریده اند؛ و بت استبداد را در دریای خون غوطه ور ساخته اند. ولی مردم انگلستان عقیده دارند که قوانین خوب را چندان گزاف نخریده اند. ملتهای دیگر نیز کمتر از این رنج نکشیده اند، ولی خونی که در راه آزادی خود ریخته اند پایه های بردگی آنان را استحکام بخشیده است.
قانون انگلستان مقامات انتظامی را از بازداشت متهم، قبل از رسیدگی به اتهام او، باز می دارد و دادگاهها را ملزم می سازد که در حضور هیئت منصفه به اتهام رسیدگی کنند. در فرانسه، هر کسی را بخواهند با «نامه های سر به مهر» به زندان می افکنند. ولتر چهارده سال قبل از مونتسکیو از «تفکیک قوا» ی دولت انگلستان، و از هماهنگی اختیارات شاه، اعیان، و عوام با ستایش سخن گفته است. نوشته بود که در انگلستان دولت نمی تواند بدون تصویب پارلمنت از مردم مالیات بگیرد و «کسی، از آن لحاظ که از اشراف یا روحانیان است، از مالیات معاف نیست.» در انگلستان پسران جوان اشراف حرفة بازرگانی، و حرفه های دیگر، پیشه می سازند؛ و در فرانسه،
اشراف به چنان سبکیی از بازرگانی می گویند که بازرگانان ابلهانه از پیشة خود شرمنده می شوند. نمی دانم کدام برای کشور سودمند است، نجیبزاده ای که از ساعات به خواب رفتن و از خواب برخاستن شاه آگاه است و به نوکری می بالد ... یا بازرگانی که [چون فالکنر میزبان لندنی ولتر]بر ثروت کشور می افزاید، از اطاق کارش به قاهره و سورت دستور می دهد، و به آسایش جهانیان یاری می کند.
و سرانجام ولتر در برنامه ای که برای فرانسه ارائه می دهد ادعا می کند:

در سایة قانون اساسی پیشرفتة انگلستان، مردم از حقوق طبیعی، که تقریباً همة حکومتهای فردی از مردم گرفته اند، برخوردارند. این حقوق عبارتند از: آزادی کامل انسان و دارایی او؛ آزادی نشریات؛ حق دادرسی در دعواهای جنایی در حضور هیئت منصفة متشکل از افراد آزاد؛ حق دادرسی در حدود نص صریح قانون؛ و حق ابراز هر عقیدة دینی بدون ترس از آزار و شکنجه.
ولتر بی گمان از این حقیقت آگاه بود که تنها گروهی از مردم انگلستان از این «حقوق طبیعی» بر خوردارند. می دانست که آزادی فردی در انگلستان از تعرض اوباش مصون نیست، آزادی ابراز عقاید دینی و سیاسی محدود است، ناسازگاران و کاتولیکها را به ادارات دولتی راه نمی دهند، و رشوه خواری داوران را از اعمال کامل قانون بازمی دارد. ولتر این را می دانست، ولی امیدوار بود که با ستایش قانون اساسی انگلستان فرانسویان را علیه بیدادگری دولت و کلیسا به قیام وادارد. برخورداری مردم از این حقوق ابتدایی در کشورهای متمدن روزگار ما گواه بر پیروزی آزادیخواهان قرن هجدهم است.
ستایش ولتر از بیکن، لاک، و نیوتن به اندازة سخنان از دریارة قانون اساسی انگلستان در اندیشة انسان معاصر اثر بخشیده است. او از بیکن مغضوب چنان یاد می کرد که بالینگبروک از دیوک آو مارلبره کرده است: «وی از چنان شأن والایی برخوردار است که من نمی توانم به ذهنم خطور دهم که او گناهی مرتکب شده است یا نه؟» و اضافه کرده است: «این مرد بزرگ پدر فلسفة تجربی بود» - نه برای آزمایشهایی که بدانها دست زده، بلکه برای خدمت ارزنده ای که به پیشرفت تحقیقات علمی کرده است. همین سخن ولتر دیدرو و د/ آلامبر را بر آن داشت که بیکن را بزرگترین الهامبخش دایرة المعارف خود بدانند.
تقریباً سراسر نامة سیزدهم دربارة لاک است. ولتر دریافته بود که لاک گذشته از اینکه دانش را جایگزین اسطورة روح ساخته، با انتساب همة دانش انسان به حواس او اندیشة اروپاییان را از وحی منزل به تجربه برگردانیده، و تجربه را یگانه پایه و سرچشمة دانش شناسانده است. وی این سخن لاک را، که شاید بتوان ماده را به اندیشیدن واداشت، ستوده بود. این جملة او بیش از همة مطالب کتاب برسینة بازرسان ادارة سانسور دولت فرانسه سنگینی می کرد و برای توقیف آن کوشش زیادی کردند. گویا پیشبینی می کردند که این اندیشه روزی شالودة ماده گرایی لا متری و دیدرو خواهد شد. ولتر هیچ گاه خویشتن را ماده گرا نخواند، ولی گفتة دکارت را از «می اندیشم، پس هستم» به این بیان تغییر داد: «من جسمی هستم و می اندیشم؛ بیش از این چیزی نمی دانم.»
در نامة چهاردهم به فرانسویان سفارش کرده بود که دکارت را کنار بگذارند و با اندیشه های نیوتن آشنا شوند. «مردم انگلستان دکارت را خیالپرور، و نیوتن را فرزانه می دانند.» ولتر خدمات دکارت را به هندسه ارج می نهاد، ولی قادر به جذب گردشارهای

کیهانشناختی دکارتی نبود. او خیالپردازیهای نیوتن را نیز دربارة سالشماری کهن و مکاشفة یوحنای رسول در نظر داشت، ولی می گفت نیوتن از آن روی اینها را نوشته است که مردم از احساس حقارت در برابر او تسلایی یابند.» هنوز درک اندیشه های نیوتن برای او دشوار بود، ولی شرکت سران دولت و برجسته ترین دانشمندان انگلستان در مراسم تشییع جنازة نیوتن وی را بر آن داشت که اصول ریاضیات را بخواند و خویشتن را حواری نیوتن در فرانسه سازد. از این نظر نیز او بذر دایرة المعارف و «جنبش روشنگری» را کاشت.
و سرانجام، ولتر با خرده گیری از اندیشه ها، اثر پاسکال، اندیشه های دینی را در فرانسه به لرزه در آورد. وی قصد نداشت این نامه را در نامه های فلسفی بگنجاند. در این نامه، که وی آن را در 1728 از انگلستان به تیریو نوشته بود، سخن از انگلستان به میان نیاورده بود. ولی چاپگری که کتاب را دزدانه به چاپ رسانده بود این نامه را به نام نامة بیست وپنجم بدان افزوده بود؛ پس از انتشار این نامه، ژانسنیستها- که پاسکال را می پرستیدند و بیشتر کرسیهای پارلمان پاریس را اکنون به دست داشتند- در دشمنی با ولتر، یسوعیان را (که علاقه ای به پاسکال نداشتند) پشت سر نهادند. ولتر ذاتاً نمی توانست با پاسکال موافقت کند. وی در این هنگام (مگر در نماشنامه هایش) فیلسوف خردگرای سرسختی بود که هنوز در فلسفة خود جایی برای احساس نیافته بود. فیلسوف جوان و لا قیدی که در میان رنجهای بزرگش از زندگی لذت می برد، بدبینی و افسردگی نومید کنندة پاسکال را نمی پسندید، و می گفت: «بر آنم که بشریت را از این مرد بیزار از بشر بیزار سازم.» او این «قمار» پاسکال را، که «شرط بستن روی هستی خدا خردمندانه تر از انکار آن است،» سخن «بیجا و کودکانه» می خواند و می گفت:«تمایل من به اعتقاد به چیزی گواه بر هستی آن نیست.» (پاسکال این شرط را دلیل وجود خدا نمی دانست.) ولتر معتقد بود که انسان نه می تواند جهان را تبیین کند، و نه قادر است به سرانجام خود پی برد. ولی می پرسید که آیا سزاوار است که انسان به دلیل این نادانی اعتقادنامة «رسولان» را دریابد و درست تلقی کند؟ از این گذشته، او در این سن جوانی و شادابی هیچ همدلی به آرامشجویی پاسکال نداشت و می گفت: «بشر برای تلاش آفریده شده است. ... برای انسان بیکاری با نیستی برابر است.»
این نامه ها را، که اشاراتی پیرامون اندیشه های پاسکال نام دارند، بهترین نامه های ولتر نیستند. ولتر این نامه را برای آن ننوشته بود که چاپ کند، و فرصت دست بردن در آنها نداشت. از این گذشته، پیشامدهایی چون زمین لرزة لیسبون تازگی و شادابی جوانی را از خوشبینی او گرفته بود. هرگاه از این پیوست ارتجالی و تأمل نشده بگذریم، نامه های فلسفی از برجسته ترین پدیده های تاریخ ادب و اندیشة فرانسة قرن هجدهم است. عبارات کوتاه نافذ، روشن، و پر کنایة کتاب در سالهای آینده مردم فرانسه را با نوشته های دیگر ولتر، که وی از روی دوراندیشی آنها را بدون نام خود به چاپ می رساند، آشنا ساخت. نامه های فلسفی و نامه های

ایرانی اساس و زمینة لحن و آهنگ نثر فرانسة میان دوران نیابت سلطنت تا زمان انقلاب فرانسه را پایه گذاری کردند. از این گذشته، نامه های فلسفی را باید از نیرومندترین رشته های پیوند اندیشة فرانسویان و انگلیسیان در این روزگار شمرد. با کل این پیوندها را «مهمترین واقعیت تاریخ قرن هجدهم» خوانده است. این کتاب به منزلة اعلان جنگ بود و نقشة پیکار را نیز مشخص می نمود. روسو گفته است که نامه های فلسفی در بیداری اندیشة وی اثری قاطع داشته است. بی گمان، هزاران جوان فرانسوی نیز چون او بیداری اندیشة خویش را مرهون این کتاب دانسته اند. لا فایت می گفت که نامه های فلسفی وی را در نهسالگی جمهوریخواه ساخت. هاینه می گفت:«لزومی نداشت که بازرسان ادارة سانسور این کتاب را تحریم کنند؛ بی آن عمل هم، مردم آن را می خواندند.»
کلیسا، دولت، شاه، و پارلمان اکنون دریافته بودند که بیش از این نمی توانند خاموش نشینند و اینهمه زخمها را تحمل کنند. ناشر کتاب را در باستیل زندانی و با یک « نامة سر به مهر» حکم بازداشت ولتر را نیز صادر کردند. در 11 مه، پاسبانی با حکم بازداشت ولتر به مونژو رسید. ولی ولتر، گویا به اشارة موپرتویی و د/ آرژانتال، پنج روز قبل آنجا را ترک کرده بود و اکنون در آن سوی مرزهای فرانسه به سر می برد. در 10 ژوئن، به فرمان پارلمان، همة نسخه های کتاب که به دست دولت افتاده بودند، به عنوان «ننگ آور، مخالف دین و اخلاق، و موهن به دولت»، در حیاط کاخ دادگستری به دست دژخیم دولتی به آتش کشیده شدند.
مارکیز دو شاتله، قبل از آنکه از رسیدن ولتر به لورن آگاه شود، به دوستی نوشت: «می دانم که او ... با این تندرستی و قدرت اندیشه به زندان افتاده است ... در خود آن پایمردی را نمی بینم که به دفاع از اندیشه های او برخیزم.» مارکیز دو شاتله و دوشس دو ریشلیو برای عفو ولتر به زنان درباری متوسل شدند. سرپرست ادارة سانسور وعده داد که هرگاه ولتر نگارش کتاب را به دست خود انکار کند، فرمان بازداشت وی لغو خواهد شد. او کاملا می دانست که نویسندة کتاب کسی جز ولتر نیست، ولی تجاهل می نمود و، چون بسیاری از مقامات دولتی، گاه گاه ملاحظات خصوصی را بر احکام دولت مقدم می داشت. ولتر حاضر شد نگارش کتاب را به دست خویش انکار کند. این دروغی مصلحت آمیز و آشکارا قابل بخشش بود؛ به علاوه فراموش نباید کرد که کتاب بدون اجازة او منتشر شده بود. به دوشس د/ اگیون چنین نوشت:
می گویند که باید عقب نشینی کنم. بسیار خوب، با کمال میل و رغبت اعلام خواهم کرد که سخنان پاسکال همیشه درست بوده است، روحانیان همگی پاک، مهربان، و بینیازند؛ ... راهبان نه خودبین و مغرورند، و نه دسیسه کار و متعفن؛ و دستگاه مقدس تفتیش افکار نمایندة پیروزی و آزادی بشریت است.
حکم بازداشت ولتر را لغو کردند، ولی به این شرط که به پایتخت نزدیک نشود. ولتر اکنون در سرزمینهای مرزی فرانسه از کاخی به کاخی دیگر می شتافت و در همه جا اشراف فرانسه، که نه

چندان دیندار و پرهیزگار بودند و نه از حکومت مطلقة فردی دلخوشی داشتند، وی را با آغوش باز می پذیرفتند. بدو پیشنهاد شد که در دربار هولشتاین بماند و سالی 10,000 فرانک حقوق مستمر بگیرد؛ ولتر نپذیرفت. در ژوئیه، به کاخ مادام دو شاتله در سیره، واقع در شامپانی، بازگشت و بهترین سالهای زندگی را، به صورت مهمانی که مخارج خود را می پردازد، در کنار معشوقة خود و همسر او به سر آورد.